BTS, Roman
#زندگی_من
#پارت_بیست_و_هفتم
من- من مستم آی من مستم.. قهقهقهقهقهقهقه
دوباره مست کردم، اما این دفعه اوضاعم خیت بود.
دور اتاقم دور میزدم، و گاهی شیشه رو باز میکردم و بیرون سر و صدا میکردم.
از کنار پنجره بلند شدم تا از اتاق برم بیرون.
از پله ها پایین رفتم تو حیاط تاریک. جوری رفتم که کسی متوجهم نشه.
من- لالایی آی لالایی.. ماماااان، کجایی؟ نمیخوای برام دوباره لالایی بخونی؟ باباااااا، کجاییی؟ نمیخوای دوباره بهم پول بدی؟ نمیخوای جلوی مست شدنم و بگیری؟...
از ته دل فریاد میکشیدم. هیچکس غیر از نگهبانا توی حیاط نبودن، که اونا هم زیاد مهم نیستن.
همونطور تلو تلو خوران راه میرفتم تا اینکه دو تا پسر و زیر یک درخت دیدم، داشتن سیگار میکشیدن و مست مست بودن.
به سرعت داشتم برمیگشتم که صدام زدن.
..- هی صبر کن
باید میدویدم، اما ایستادم. برگشتم و لب خند خماری زدم.
من- جونم؟
..- به به، بیب مون خدمه تهیونگه!
من- اوهوم،، خدمه تهیونگم
..- خدمه تهیونگ بودن سخته؟
و همونطور نزدیکم میشد. منم مست بودم، و از طرفی از زندگی بیزار.. برای همین اجازه هر کاری رو بهشون دادم، اجازه دادم که من و عذاب بدن، اره، همچین اجازه ای رو دادم.
من- اوهوم، ولی برای دوست پسر داشتن فکر نکنم تحقیرم کنه، بجاش کمکمم میکنه.
(شیطنت)..- ولی فکر نکنم همچین آدمی باشه، بجاش میبرتت روی تخت!
(خنده)من- نه، اون اصلا بهت دستم نمیزنه...
(شیطنت و خنده)..- ولی اگه اراده کنه، طوری رفتار میکنه که تا دو هفته نتونی راه بری.
یکم ترسیدم، اما تنم مور مور کرد...[اصلا مگه مهمه!]
داشت نزدیک تر میشد.
..- ولی اینجا نه،، ی جا میبریمت قشنگ باز شی
(تمسخر)من- هه! بدبخت شهوتی!
..- بیا
اصلا متوجه نشدم من و کجا بردن، اما فهمیدم مثل زیر زمین بود[یعنی خونه تهیونگ زیر زمین داره!؟]
#BTS#ARMY_BTS#BTS_ARMY#ARMY#Jungkook#Teahyung#Namjoon#RM#R_M#J_hope#Jin#Jimin#Suga#Yoongi#AgustD#Nam_jin#Namjin#Teah_kook#Teahkook#Teah_jin#Teahjin#Jin_kook#Jinkook#Nam_kook#Namkook#Roman#Zendegi_man#Roman_Zendegi_man#yooshi
#بی_تی_اس#آرمی_بی_تی_اس#بی_تی_اس_آرمی#آرمی#جونگکوک#جونگ_کوک#تهیونگ#ته_هیونگ#نامجون#آرام#آرم_ام#جیهوپ#جی_هوپ#جین#جیمین#شوگا#یونگی#آگوست_دی#نام_جین#نامجین#ته_کوک#تهکوک#تهجین#ته_جین#جین_کوک#جینکوک#نامکوک#نام_کوک#رمان#رمان_زندگی_من#زندگی_من#یوشی
#پارت_بیست_و_هفتم
من- من مستم آی من مستم.. قهقهقهقهقهقهقه
دوباره مست کردم، اما این دفعه اوضاعم خیت بود.
دور اتاقم دور میزدم، و گاهی شیشه رو باز میکردم و بیرون سر و صدا میکردم.
از کنار پنجره بلند شدم تا از اتاق برم بیرون.
از پله ها پایین رفتم تو حیاط تاریک. جوری رفتم که کسی متوجهم نشه.
من- لالایی آی لالایی.. ماماااان، کجایی؟ نمیخوای برام دوباره لالایی بخونی؟ باباااااا، کجاییی؟ نمیخوای دوباره بهم پول بدی؟ نمیخوای جلوی مست شدنم و بگیری؟...
از ته دل فریاد میکشیدم. هیچکس غیر از نگهبانا توی حیاط نبودن، که اونا هم زیاد مهم نیستن.
همونطور تلو تلو خوران راه میرفتم تا اینکه دو تا پسر و زیر یک درخت دیدم، داشتن سیگار میکشیدن و مست مست بودن.
به سرعت داشتم برمیگشتم که صدام زدن.
..- هی صبر کن
باید میدویدم، اما ایستادم. برگشتم و لب خند خماری زدم.
من- جونم؟
..- به به، بیب مون خدمه تهیونگه!
من- اوهوم،، خدمه تهیونگم
..- خدمه تهیونگ بودن سخته؟
و همونطور نزدیکم میشد. منم مست بودم، و از طرفی از زندگی بیزار.. برای همین اجازه هر کاری رو بهشون دادم، اجازه دادم که من و عذاب بدن، اره، همچین اجازه ای رو دادم.
من- اوهوم، ولی برای دوست پسر داشتن فکر نکنم تحقیرم کنه، بجاش کمکمم میکنه.
(شیطنت)..- ولی فکر نکنم همچین آدمی باشه، بجاش میبرتت روی تخت!
(خنده)من- نه، اون اصلا بهت دستم نمیزنه...
(شیطنت و خنده)..- ولی اگه اراده کنه، طوری رفتار میکنه که تا دو هفته نتونی راه بری.
یکم ترسیدم، اما تنم مور مور کرد...[اصلا مگه مهمه!]
داشت نزدیک تر میشد.
..- ولی اینجا نه،، ی جا میبریمت قشنگ باز شی
(تمسخر)من- هه! بدبخت شهوتی!
..- بیا
اصلا متوجه نشدم من و کجا بردن، اما فهمیدم مثل زیر زمین بود[یعنی خونه تهیونگ زیر زمین داره!؟]
#BTS#ARMY_BTS#BTS_ARMY#ARMY#Jungkook#Teahyung#Namjoon#RM#R_M#J_hope#Jin#Jimin#Suga#Yoongi#AgustD#Nam_jin#Namjin#Teah_kook#Teahkook#Teah_jin#Teahjin#Jin_kook#Jinkook#Nam_kook#Namkook#Roman#Zendegi_man#Roman_Zendegi_man#yooshi
#بی_تی_اس#آرمی_بی_تی_اس#بی_تی_اس_آرمی#آرمی#جونگکوک#جونگ_کوک#تهیونگ#ته_هیونگ#نامجون#آرام#آرم_ام#جیهوپ#جی_هوپ#جین#جیمین#شوگا#یونگی#آگوست_دی#نام_جین#نامجین#ته_کوک#تهکوک#تهجین#ته_جین#جین_کوک#جینکوک#نامکوک#نام_کوک#رمان#رمان_زندگی_من#زندگی_من#یوشی
- ۱.۸k
- ۰۸ فروردین ۱۴۰۴
دیدگاه ها (۰)
در حال بارگزاری
خطا در دریافت مطلب های مرتبط